سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

هرکه با همنشینِ بد دوستی کند، ایمن نمی ماند . [لقمان علیه السلام ـ به فرزندش ـ]

زر بافت
چهارشنبه 86/1/29 ::  ساعت 9:37 عصر

خیلی وقت نیست که به دنیا اومدم...فقط 19 ساله

من بهش گفتم..می خواست منو ببره.می گفت خیلی وقته به دنیا اومدی.مستقیم نگفت می برمت .من از حرفاش فهمیدم دارم میمیرم...حدس زدم فرشته باشه چون عجیب بود ..حرکاتشو میگم...اروم حرف میزد...خیلی اروم...مثله موسیقی بود تن صداش

دیشب این خواب ها رو دیدم و صبح که بیدار شدم فکر کردم مردمهیچی نگفت فقط بهم گفت خیلی وقته به دنیا اومدم..وقتی گفتم من هنوز کار دارم ..خیلی وقت نیست که به دنیا اومدم...فقط 19 سالهصورتمو اروم بوسید و خیلی اروم  و سبک رفت..دوست نداشتم بره  احساس می کردم از رفتنش دلگیرم و دوست داشتم منم باهاش برم ولی می ترسیدم دیگه ار خواب بیدار نشم..نمیدونم از کجا ?ولی احساس میکردم خوابم با این حال وقتی صورتمو بوسید خودمو کشیدم عقب..راستش نه این که بدم بیاد ولی ......................

شاید قراره  بمیرم ولی ناراحت نیستممی رم پیش اون...فقط دلم واسه مامانم میسوزه.به هر حال اگه این سایت اپ نشد

 

                                                                               خداحافظ


¤ نویسنده: مریم سامی



خانه
مدیریت وبلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه

:: کل بازدیدها :: 
127215

:: بازدیدهای امروز :: 
7

:: بازدیدهای دیروز :: 
21


:: درباره من :: 

زر بافت

:: لینک به وبلاگ :: 

زر بافت

::آرشیو وبلاگ ::

فروردین 86
اردیبهشت86
خرداد86
تیر 86
مرداد 86

:: دوستان من ::

تقاطع
محمود

:: لوگوی دوستان من ::






::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

::موسیقی وبلاگ ::

:: اشتراک درخبرنامه ::